
غولی به نام اضطراب
چند وقت پیش، پدر و مادرم برای کاری به خارج از شهر رفته بودند. تاخیر آنها در برگشت اندکی نگرانم کرد و تصمیم گرفتم با آنها تماس بگیرم. موبایل هیچکدامشان در دسترس نبود.
اول گفتم شاید چیز مهمی نباشد اما بعد از گذشت زمان و تماسهای دوباره و باز هم در دسترس نبودنشان، دچار اضطراب شدم. از بین هزاران سناریو ممکن، بدترین داستان را در نظر گرفتم و تصویر تصادفهای اسفبار جادهای در ذهنم تداعی شد.
تمرکزم را از دست داده بودم و هیچیک از کدام از کارهایم را نمیتوانستم انجام دهم. با اینکه خودم هم میدانستم به احتمال قوی اتفاقی نیفتاده اما همچنان مضطرب بودم.
درنهایت بعد از چند ساعت پدرومادرم سالم و سلامت به خانه آمدند. علت تاخیرشان ترافیک جاده بود. چنین موقعیتهایی برای همه ما با شکلهای مختلف پیش آمده و بارها از مسائلی ساده، اضطرابهای وحشتناکی برای خودمان درست کردهایم. در این نوشتار میخواهیم راهکارهایی برای کاهش اضطرابهای روزمرهمان پیدا کنیم.
استرس و اضطراب
در فرهنگ ما استرس و اضطراب در بسیاری از مواقع جای همدیگر بهکار میروند هرچند که منشاشان کاملا با هم تفاوت دارد.
استرس اگر حاد و مزمن نباشد، واقعا چیز بدی نیست. بسیاری از مواقع، استرس محرک ترشح هورمونهایی است که بهطور موقت باعث بهبود سیستم فکر کردن، تمرکز و حافظه میشود تا ما بتوانیم برای برون رفت از شرایط چالشبرانگیز موجود، راهحلی سریع پیدا کنیم.
معمولا ما زمانی دچار استرس میشویم که عامل آن را میدانیم. در طرف دیگر اضطراب زمانی بهوجود میآید که ما اطلاعات بسیاری کمی از شرایط داریم. اصلا همین عدم دسترسی به اطلاعات است که باعث شده بود من نگران تاخیر والدینام شوم.
وقتی استرس دارید، اگر بتوانید راهحلی مناسب برای مشکل پیدا کنید یا از شرایطی که باعث آن شده خلاص شوید، استرس هم از بین میرود؛ اما اضطراب عقل و منطق سرش نمیشود و هیچ نمیفهمد. یعنی در موارد زیادی اگر با کسی که اضطراب دارد بخواهید منطقی صحبت کنید احتمالا باعث بهبود حالش نمیشوید.
بسیاری از مبتلایان به وسواس فکری (OCD) ترس دائمی از بیماریها دارند. هرچقدر به آنها بگویید:«فلان بیماری که تو نگرانش هستی درصد احتمال ابتلای به آن بسیار کم است» یا برایشان دلیلهای علمی دیگری میآورید باز راضی نمیشوند. این دقیقا جایی است که استرس، حساب کارش را با اضطراب جدا میکند.
دورههای مرتبط در فرانش
چگونه از شر اضطراب خلاص شویم؟
از بین انواع مختلف اضطراب ببینید به چه نوعی از آن دچار میشوید و چه محیطهایی محرک بیقراریهایتان است. اینکار اولین قدم برای رفع اضطراب است.
-
• خودتان را گول نزنید
اضطراب، دندان درد نیست که اگر حواستان به چیزی پرت شود، دردش هم از یادتان برود. بیقراری در یک محیط یا مشوش بودن ذهن بابت یک اتفاق، نقطه آغازین نگرانیهای عمیق است.
پس هرگاه ترس خفیفی حس میکنید یا احتمال میدهید که بزودی نگران شوید، بجای آنکه سعی کنید آن را فراموش کنید دقیق به آن مساله فکر کنید. احساساتی مثل افسردگی و اضطراب با بیتوجهی در ذهنتان ریشه میگیرند و رشد میکنند!
-
• خوب بخوابید
خواب یکی از زمانهایی است که مغز انسان در بیشترین حالت کار خود قرار دارد. چرا که ما در خواب، وقایع روز گذشته را بررسی میکند و اطلاعتشان را طبقهبندی میکند. همانطور که وقتی ورزش میکنید سالم، مقاومتر هستید، وقتی هم خوب و منظم میخوابید، سلامت روانی بیشتری دارید.
-
• به معنای واقعی، در لحظه زندگی کنید!
منشا اکثر نگرانیها وقوع اتفاقاتیاند که ممکن است در آینده رخ دهند. ما همواره علاقه داریم تا آینده را بدانیم، این کشش ما برای پیشبینی و دیدن آینده، جز اضطراب بیهوده چیزی برایمان ندارد.
باید قبول کنید که ما نسبت به برخی چیزها ناتوانیم. اتفاقات ناخوشایند در زندگی همه رخداده و خواهد داد اما نگران شدن برای حوادثی که نیامدهاند کاری عبث است. پس غم اتفاقات فردا را، امروز نخورید.
از بازگو کردن نگرانیها و آنچیزها که آزارتان میدهد نترسید. حرف زدن با دیگران واقعا ما را تخلیه میکند و باید یادبگیریم که از آن استفاده کنید. شاید فکر کنید این نکته بیش از حد ساده است. اما بخش قابل توجهی از مردم شاید حتی خود شما، نمیدانند که چگونه باید احساساتشان را توصیف کنند و از مشکلاتشان حرف بزنند.
وقتی خواستید با دوستتان در مورد نگرانیهایی که دارید صحبت کنید از آنها بخواهید که بیشتر گوش شنوا باشند تا قاضی و نصیحتکننده. چون گفتیم که اضطراب عقل و منطق نمیفهمد. خیلی وقتها ما درحالی که کاملا به شرایط زندگیمان آگاهی و تسلط داریم اما باز نگرانیمان بیدلیل ادامه دارد.
-
• علتهای اضطراب را در جایی دیگر جستوجو کنید
منشا اضطراب عموما جایی غیر آن چیزی است فکر میکنیم. مدتها پیش دوستی بسیار صمیمی داشتم که هروقت با او و دوستانش بیرون میرفتیم، موقع خداحافظی اضطراب میگرفتم و ذهنم مشوش میشد. بعدا به طور اتفاقی متوجه شدم که چون بودن در کنار او دوستانش همیشه مایه لذتوخوشی است و وقتی خداحافظی میکنیم ناخودآگاه میترسم که روزی او را از دست بدهم و درنتیجه هیچوقت نتوانم این خوشیها را دوباره تجربه کنم. هر کس از یک چیزی میترسد یا برایش دغدغه است، یکی از تنهایی، یکی از مرگ عزیزان و…
دورههای مرتبط در فرانش
درک این مساله کمک زیادی به کاهش این اضطراب من کرد ضمن اینکه بعدها این نگرانیام را با او درمیان گذاشتم و درد و دل کردم. همین باعث شد تا در این مورد بهخصوص هیچوقت نگران نشوم! سعی کنید به فضای ذهنیتان مسلط باشید. بسیاری از ترسهایش یک ریشه مشترک دارد. بزرگترین خدمتی که به خودتان میتوانید بکنید این است که منشا این ترسها را بشناسید تا بتوانید با آرامش بیشتری زندگی کنید.
وقتی هیچراهحلی جواب نمیدهد
روشهای بسیار متنوعی برای کاهش اضطراب وجود دارد. آنچه ما ذکر کردیم برخی از نکاتی بود که میتواند به اکثر افراد برای کاهش اضطراب کمک کند.
البته باید درنظر بگیریم که برای برخی از ما، هیچ کدام از این روشها کارساز نیست. برای همین میگوییم که اضطراب را شوخی نگیرید. اگر همیشه بیقرار و مشوشاید یکراست پیش یک متخصص بروید. هرچند فراموش هم نکنید که متخصصان مغز و اعصاب و روانپزشکان هم علم غیب ندارند و هرچه شما وضعیت خود را بهتر توصیف کنید، آنها راههای بهتری جلوی رویتان خواهند گذاشت.
با سلام و عرض ادب
مطلب بسیار مختصر و مفید بوداستفاده کردم.
موفق باشید
ممنون احمد عزیز
سلام من توی مقاله اضطراب فیلیا خونده بودم نشانه های اضطراب رو ولی کمکی بهم نکرد اگه میشه شما کمکم کنید پسرم 11 سالشه و وقتی میخواد توی جمع صحبت کنه تنگی نفس میگیره و حالش بد میشه میگن اضطرابه میخواستم اگه میشه کمکم کنید
با سلام و وقت بخیر
پیشنهاد می کنم برای چنین موردی که فرمودید حتما به پزشک متخصص مراجعه کنید چون حرف دوستان و آشنایان و منابع موجود در اینترنت چندان قابل اعتماد نیستند. با این حال پینشهاد می کنم دو مقاله زیر رو مطالعه کنید:
http://ipsg.ir/breathe1
http://ipsg.ir/breathe2
جالب بود. نمیدونستم. مطلب مفیدی بود. بسیار ممنون.